جنایات بیگانه ها در افغانستان

یادداشتهای من در افغانستان

جنایات بیگانه ها در افغانستان

یادداشتهای من در افغانستان

صفحهْ نخست

بسم الله الرحمن الرحیم


اینک وبلاگم را به امید حق شروع به نوشتن کردم.


مطالب که من برا شما در این وبلاگ ذکر کرده ام عبارت از الفاظ است که به زبان دری عامیانه گفته شده است.


عرض دوستان عزیز افغانی ام سلام های از درون قلب مینمایم و امید است که ده هر سر دنیا باشین آرام و خوش باشین و از یاد وطن یک لحظه دریغ مدارید. من سید علی رضا حسینی استم و وقتیکه این وبلاگ را ساختم مطلب از نوشتنم عبارت از یاد و بود داستانها و خاطرت خویش میباشد که در سخت ترین و تلخترین روزهای جنگ به سر میبردم. افغانستانی که در آتش میسوخت و هیچوقت آغاز خاموش را ندارد. افغانستانی که در دست ناکسانیکه از پس پردهء طاغوتیان همایت میشد و نمیگذاشت تا مردم غمدیدهء افغانستان در امن و صحت باشند. اونا کسانی بودن که با چهره های رنگارنگ، با عزم های گوناگون و با دل های پر از کوه های کین و کدورت ظهور نمودند و مردم بیگناه افغانستان را نگذاشتند تا در راه خدا پرستی و صلح و دوستی قدم بنهند. اینها همه افکار آنها است و نمیماند تا در امان باشیم.


دوستان و مسلمانان افغان همیشه آگاه باشید و بدانید که پایهء آن نظامیکه ریشه اش در غارتگری، فتنه انگیزی و شیطنت آغاز گردد انتهای آن جز سر نگونی، شکست و بد بختی همان نظام و همان قانون چیزی دیگری نخاهد بود. دوستان ما همه در گذشته ها انسانهای غیور داشتیم اما فعلاً ما را چی شده؟! ما همه باید راهی را ادامه بدهیم که آنان میخاستند. آنها کسانی بودند که نمیگذاشتند تا کسی بالایشان ارباب باشد و بالایشان غن عن بکند و قلمرو آنها از کجا تا کجا رسیده بود اما ما را چی شده، ما که نیز نسل از آنها استیم پس چرا خاموش اشتیم؟ چرا هر غلط و هر جرمی که میکنند ما خموش به طرفش میبینیم؟


باید نگذاریم تا قارون دوم و یا نمرود یا هیتلر دوم باشند. هنوز افغانستان هست و ما نیز زنده هستیم. حیف و صد افسوس که از اینکه میبینیم امروز هر زن و مرد و دختر و بچهء افغان که بیرون از وطن است خواب استند، چرا؟ تا بکی؟ مگر نمیبینید و نمیدانید که چی گذشت بالای مردم افغانستان در طول 20 یا 25 سال و چی میگذرد در این روزها؟ نمیبینید آن مادران، پدران و برادران و خاهران افغان را که در غم و سوگ اشخاص خانوادهء شان اشک خونین از چشمانشان میبارد؟ اما من یقین و باور دارم که آنها زنده دل هستند و میدانند که روزی خاهد رسید که افغانستان آرام میشود و سازندهء باید ما باشیم نه یک فتنه انداز. ما نیز مسلمان هستیم و از خود دل و جگری داریم، چرا افغانهای ما زیر شکنجه و حیلت طاغوتها برود؟ چرا آنها نیاز به نا کسان کند تا کمک کند. دوستان! چرا ما باید منتطر به این باشیم که یک شخصی دیگری بیاید گشور ما را آباد و کمک کند، خود ما چرا نسازیم؟اگر ما از خود شجاعت نشان بدهیم دیگرانی که خواب هستند هم میخیزند. هر بیگانهء بیاید اول دفعه منفعت خود را میسنجد و بعد کار خودش را شروع میکند. خیلی جای تأسف است، آنها در خاک و خانهء ما میدراید و خانه ما را میگیرد و ما به طرف شان خموش میبینیم وسکوت میکنیم، چرا که یک حیوان خارجیست. دوستان! آنهایی که خاموش اند ما نباید خاموش باشیم و باید نگذاریم تا چنین کاری را کند نام افغانستان تبدیل افغانستان غربیها شود، هنوز هم نام افغانستان همان اسلامی افغانستان هست و خاهد ماند میماند.


ما نباید از اینه بترسیم و نباید از کشتن خود بترسیم، باید اینها را بترسانیم که افغان چی کسی است و اگر تقنگ و بمب نداریم خدا که داریم. ما که آب ونان و روغن و برنج داریم و همیشه در فکر آسایش استیم، بکوشیم تا آنها نیز پیدا کنند و زندگی شان را به پیش ببرند، این را خدمت به وطن میگوید نه اینکه روی زبان نگوییم که من خدمت گذار وطن خود هستم. فرض کنید اگر یک روز روزه بگیریم چی حالت سر ما میآید، مگر آنهای که هر روز شان روزه و هر شام شان بی خانه هستند چی؟!!


ای دوستان بکوشیم و بکوشیم تا گلزار ما را دوباره


                                                                 به امید به خدا و ایمان کامل


                                                                                                و توکل به خدا


                                                                                                            گلزار کنیم